علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: 1:28 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود توی ده النگه رود اونوقتا یه لاتی بود اسمش غلوم بودبودکی ورد زبونش آی زکی فلک جلو دارش نبود کی و می کشت کاریش نبود یهو می دیدی بق می کرد تموم ده و قرق می کرد کارتی می کرد هر کی که بود چپو می کرد هرچی که بود. اونقده کرد بزن بزن تا که همه عاصی شدن جمع شدن بالاخره خیکیه ،چاقه ،لاغره که چی بکنیم چی نکنیم کجا بریم به کی بگیم رفتن سراغ کدخدا گفتن آخه فکری بابا تو ریش سفید این دهی تو این کارا تو خبره ای چند ساله از دست غلوم نه روز داریم ماها نه شوم برده غلوم هرچی که بود کشته غلوم هر کی که بود برای خدا آی کدخدا فکری بکن آخه بابا کدخدا رفتش تو فکر فکر کرد و فکر و فکر و فکر یهو سرش رو کرد بالا گفتش آها درست شدش یه نقشه دارم مثل ماه که روز اون بشه سیاه خوشحال شدن مردم ده گفتن که نقشت چی چیه؟ گفت آها راهش اینه غلومه رو زنش بدیم شیرو اگر زنش بدین یه روزه روباش می بینین مردم به فکر کدخدا گفتن ایوالله مرحبا اما تو فکر این بودن که چه جوری غلومه رو زنش بدن که کدخدا فهمیدش گفتش دیگه درس شدش زن دادن غلوم با من راحتی عموم بامن بازم مگه کاری دارین یالله دیگه بفرمایین کدخدا فردا صب یه راست فرستاد ننه غلوم و خواست گفت اگه که حالیت بشه غلومه وقته زنشه یالله تا دیر نشده دست بالا کن زنش بده یه دخترم سراغ دارم که مثل ماهه دست کم می خوای ببینی راست میگم حالا برات صداش کنم -آهای کجایی مه جبین ؟ -اینجام آقاجون چی میگی ؟ بیا تو اتاق بگیر بشین حالا عروست و ببین -سلام . -سلام عروس خودم دیدی ننه درس میگم همچین به خونه رسیدی بشین زیر پای غلوم بکن قضیه رو تموم از اون طرف بشنو ننه اش شب که غلوم اومد خونش نشست زیر پاش که جونم تو که میگی من جونم بیا و مرد و مردونه یه زن بگیر بیار خونه صبحی نمی دونی ننه صبحی نمی دونی ننه خونه ی کدخدا بودم دخترش و اونجا دیدم چه دختری چه دختری دختر چیه ؟ بگو پری دست کوچولو پا کوچولو لپاش گلی مثل لبو تپل مپل ، سرخ و سفید همچی چیزی هیشکی ندید خلاصه اونقد گفت و گفت تا حرفشو غلوم شنفت عروسی کرد با مه جبین اما تو باقیش و ببین چند روز بعد مشتی غلوم اومد بازار یه چند تا چیز که خواست خرید تهیه ناهارو دید به دست چپ یه کاسه ماست یه دونه نون تودست راست دم دکون مش صمد یواش یواش داشت می اومد که یهو یه سگ ریغوی زرد یدفعه بهش حمله کرد هر کاری کرد ردش کنه دیدش که غیر ممکنه نرفت که هیچ یهو پرید شلوارشم پایین کشید. غلوم یله النگه رود که شیر جلودارش نبود حالا که زن گرفته بود از یه سگ عاجز شده بود رو کرد به سگ گفتش بهش توی ده عربده نکش سربراه باش وگرنه من میرم خونه کدخدا میگم ترو هم زن بده ها سگه تا اسم زن شنید یک مرتبه رنگش پرید پارو گذاشت به دو یهو حالا ندو و کی بدو
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|